خاطره سزارین
امروز میخام خاطره روز یکم بهمن ، بهترین روز زندگیم رو بگم. ساعت حدود 6 بیدار شدیم و نماز خوندیم و از زیر قران رد شدم و چند تا عکس و پیش به سوی بیمارستان. تشکیل پرونده دادم و تو اتاق زایمان منتظر شدم نوبت عملم بشه، ساعت 9:30 اماده ام کردند و فرستادند اتاق عمل. تو اسانسور کلی معطل شدیم و تا برسم تو اتاق عمل 9:45 بود. دکترم قبل من یه سزارین دیگه رو تموم کرده بود و اماده منتظر من بود. میخاستن بیهوش کامل کنند و من ازشون اسپاینال خواستم. دکتر بیهوشی یه اقای خوش اخلاق بود و باهام کلی شوخی کرد و بعد از طریق تزریق یه امپول تو کمرم بیحسم کرد، همه چیز برام خیلی سریع داشت میگذشت دکتر بیهوشی بالا سر من نشسته بود و بقیه پشت پرده ای که ج...
نویسنده :
سمیرا قربانی
18:25